تولد مامان بود. همه‌چیز خوب پیش رفت. جمع‌مون جمع بود. آقاجان و مامان‌زهرا، خاله فرح و شوهرخاله محترم که پسرخاله مامان هستند، دایی مصطفی و همسر محترمه، رضا و همسر محترمه، مهدی و من و فاطمه‌زهرا و زینب و همسرِ عزیزم که تو گلِ مجلس مجبور شد بره جلسه (درمورد همین روزهای اخیر) 
ضمنا سوپرایز کامل اتفاق می‌افتاد اگر زهرا، عروسمون در گوش مامان تولدش رو تبریک نمی‌گفت! (ضدحال!) مامان اصلا نمی‌دونست که ما حواسمون بوده که تولدشه. ولی بازم نفهمید که ما شب قبل برای چی رفتیم بیرون! حتی نفهمید که من و فاطمه‌زهرا توی اتاق خواب داریم چی‌کار می‌کنیم! (داشتیم هدیه‌ها رو کادو می‌کردیم) حتی نفهمید که جعبه کیکی رو بابا خرید رو قایمکی بردم گذاشتم تو اتاق خوابشون! دسته گل رو هم ندید تا بابا خودش اومد تقدیمش کرد! حتی اون همه بادکنک رو تو اتاق وسطی داشتیم باد می‌کردیم، نفهمید!!! 
خوش گذشت. کادوها هم عالی بودند. من و همسر یه بافت خریدیم برای مامان (از پولِ یارانه‌هامون :))) و از طرفِ بابا هم من یه روسری ابریشمیِ لاکچری انتخاب کردم. رضا و خانومش هم یه کیفِ قشنگ جگری رنگ خریده‌بودند.
همه چیز طبق نقشه‌های من درست پیش رفت.
کیک‌مون هم با خامه سفید و صورتی به شکل گل رز تزئین شده بود‌. همه چیز خوب بود.
تولد گرفتن برای مادرها خیلی سخته.
این اولین جشن‌تولد مامانم بود. در سن ۵۳ سالگی.
تولدش مبارک. که دنیا رو بهم هدیه کرد که خودش یه دنیاست برای من.

قرار نبود به غیر از ما بچه‌ها کسی کادو بگیره و اصلا کسی نمی‌دونست تولد مامانه. مامان‌زهرا و آقاجان و دایی و خاله شانسی اون شب اومدند. پس فقط سه تا کادو داشتیم. مهدی هم هیچی نخرید و اساسا ایشون هم سوپرایز شد :/

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bankeazmoon Jhon سایت کاریابی و استخدام آموزش سری کتابهای تاپ ناچ چیتاب درب ضد سرقت | قیمت درب ضد سرقت | فروش درب ضد سرقت فروشگاه روغن های گیاهی و خراطین Chris وبلاگ آزاد چت روم , چت , چتروم , چت روم شلوغ , سایت تفریحی