خطر کرونا ویروس برای من و مصطفی جدی نبود و نبود تا دیشب که از بیمارستان بقیه الله الاعظم برگشت. اونجا رفته بود که همراه بقیه دوستانِ جهادیش، پارکینگ بیمارستان رو تبدیل به بخش نگهداری از بیمارانِ در حال نقاهت کنند. چیزایی می گفت و تعریف می کرد که واقعا نگران کننده بود. مصطفایی که توی این مدت خودش با بی خیالی یکی دوبار رفته بود قم و یک بار هم مشهد، حالا نگران بود و همین من رو نگران کرد ولی زود آروم شدم. و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین.
حالا می خوام سکوتم رو بشم و در مورد کرونا صحبت کنم. چند تا فکت و مطلب کوتاه هم قبلش میگم و بعدش با هم آیات پایانی سوره حج رو می‌خونیم. اونایی که دقت کنند، ارتباط مطالب رو با هم متوجه میشن :)

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پی سی کلاس افرا تور دیدکار من دونی آهنگ رپ ایرانی فروشگاه پوشاک هيرو فاخته پرواز Pratap هزوارش جدیدترین مطالب دنیای مهندسی